


دانلود سریال آموزش زبان آلمانی اکسترا Extra German
دانلود کتاب داستان فرانسه سطح A2 با نام “Carton rouge ou mort su
Roman Announces 2014 Spring Tradeshow Dates
Roman Announces 2014 Spring Tradeshow Dates
The post Roman Announces 2014 Spring Tradeshow Dates appeared first on Roman, Inc..
Roman Announces 2014 Summer Show Dates
Roman Announces 2014 Summer Show Dates
The post Roman Announces 2014 Summer Show Dates appeared first on Roman, Inc..
محصول اختصاصی مایکروسافت برای کاربران اپل

بانک مرکزی نرخ بانکی 39 ارز را ثابت اعلام کرد
![]() |
سایت طلا: بازار ارز در هفته گذشته شاهد ثبات با نوسانهای بسیار محدود ارزها بویژه دلار بود و این در شرایطی است که اکثر فعالان افزایش بیشتر سطوح قیمتی دلار را پیش بینی کرده بودند. |
سایت طلا
بانک مرکزی نرخ بانکی 39 ارز را برای امروز یکشنبه اعلام کرد که بر این اساس نرخ تمامی ارزها نسبت به روز گذشته ثابت ماند. |
آیا ثبات نسبی بازار ارز تداوم خواهد یافت؟
![]() | بانک مرکزی در حالی بار دیگر مهلت انطباق صرافیها با دستورالعمل اجرایی بانک مرکزی را تا پایان شهریور ماه تمدید کرده است که به نظر میرسد نارضایتی صرافان از اصل این قضیه همچنان ادامه دارد. |
مسافرت خونوادگی ما2
من و نگار که داشتیم خفه میشدیم بابام هم پنجره شو باز گذاشته بود بارون میخورد روی پتو هایی که پشت پیش من و نگار بود که یهویی تو یکی از پلیس راه های نور آباد بابام ماشینو نگه داشت گفت خوابم میاد نمیتونم رانندگی کنم .... بابام صندلیشو کشید عقب برای خودش راحت باشه غافل از اینکه من و نگار داشتیم خفه میشدیم اون پشت تمام پتو ها و روی پای منو نگار بود فکرشو بکنین 4 تا پتو !!!!!! هوا هم شرجی و خراب بود بارون هم که میومد ماهم همه ی لباسامون خیس خیس بود خلاصه هر جور شده بود شب رو تا صبح من و خواهرم زجر کشیدیم تا آفتاب طلوع کرد ولی هنوز هوا ابری بود .... صبح ساعت 6 حرکت کردیم بسمت چالوس رسیدیم چالوس دیگه طاقت تحمل سختی نداشتیم جونمون به لبمون اومده بود یه ویلا کرایه کردیم و بدو بدو من و خواهرم رفتیم یه بالش اوردیم و خوابیدیم فکرشو بکنین ساعت 10 صبح خوابیدیم تا 3 بعد از ظهر بلند که شدیم گرسنمون بودجمع کردیم رفتیم بازار ماهی خریدیم برگشتیم ویلا ... تازه فهمیدیم تو چه جهنمی خوابیده بودیم تا چشم کار میکرد عنکبوت و کرم و مار و وای خدا نصیب گرگ بیابون نکنه............. دیگه از سایه خودممم میترسیدم آخه من خیلی از عنکبوت میترسم به هر حال هر جور که بود شب شد و موقع خواب من و خواهرم ومامانم تو ویلا چادر زدیم هههه تو چادر خوابیدیم بابام گفت شما عجب ادمایی هستینا مگه اینجا چی داره که میترسین ترسواااااا نصفه های شب بود بابام گفت جای منم میشه بیام تو چادر بخوابم خلاصه جونم براتون بگه بابام هم اومد و خوانوادگی تو چادر خوابیدیم!!!!! صبح که شد دیدیدم یه کرم 20 سانتی روی چادر افتاده بود خدا بهم رحم کرد تو چادر خوابیده بودم ....... دیگه بقیشو بیخخی جمع کردیم که عازم بشیم بسوی خونه دوست داشتنیمون تویی کرمانشاه ..... یعنی انگار داشتن دنیا رو بهم میدادن وقتی رسیدیم 5 کیلومتری کرمانشاه میخواستم اشک شوق بریزم خواهرم که میخواست زمین کرمانشاهو تا در خونمون ببوسه ههههه خلاصه اینم از قصه سفرما:)